عشق من رادوین جانعشق من رادوین جان، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره
وبلاگ رادوینیوبلاگ رادوینی، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره

my dear son

گذر عمر فقط عشق رو در سینه اش نگه می دارد

دلنوشته

                               خدا رو شاكرم به خاطر همه چيزهاي خوبي كه در زنگيم دارم و هر آنچه از رحمتش به من عطا كرده حتي اگر من لايق اونها نبوده باشم و به خصوص با مادر شدن خيلي چيزهايي كه شايد قبلنها برام در حد شعار بود رو خيلي خوب ياد گرفتم و سعي ميكنم كه در زندگيم تا حد امكان پيادشون بكنم اين كه بايد در مقابل تو خيلي صبور تر باشم و ايثار اولين حرف از الفباي مادري كردن هست و شاد بودن براي شاد كردن فرشته اي مثل تو اينكه دل به جو حاكم كودكي تو سپردن و فارغ شدن از همه ي بزرگ بودن و همپا شدن با موجودي كه مهمون خونه ي  ما شده و گذر زمان بهم نشون داد...
30 ارديبهشت 1397

سحري

                                                    سلام سلام ديشب موقع سحري ديدم يكي در اطاق رو باز كرد باورم نميشد كه تو باشي بله رادوين كوچولوي من طاقت دوري من رو حتي تو خوابم نداره با چشم بسته پا شدي ديدي من نيستم و  اومدي دست من رو گرفتي بردي سر جات بعد خوابيدي نميدونم اين سي روز يا بهتر بگه سحري ها چطور خواهد گذشت ان شالله كه خوب پيش بره يكي از عادتهاي بدمون كه خودمون باعثش هستيم همين اينجوري خوابيدنه من چند وقتيه يه سريالي كه خيلي دوس داشتم رو ميبينم و اين سريال از ساعت 11 شب تا 1 هست و ...
27 ارديبهشت 1397

ماه رمضان

سلام خدمت همه دوستان عزيز  اميدوارم كه اوقات خوب و خوشي رو پشت سر بگذرونيد و پيشاپيش خدمت همتون رسيدن ماه رمضان ماه  نزول همه بركات و خوبي ها رو بهتون تبريك ميگم و اميدوارم اين ماه جزو بهترين ماههاي سالتون باشه و به هر چي كه تو كنج دلتون از خدا ميخوايين برسين ان شالله ...
24 ارديبهشت 1397

نقاشي

                                    رادوين كوچولو علاقه كما بيشي به نقاشي دارند و بيشتر دوس داره كه يكي براش نقاشي بكشه تا اينكه خودش خالق يه تصويري باشه و هي ميگه كه من بلد نيستم تو بكش ولي من گاهي وقتها گولش ميزنم ويه چيزايي ازش بيرون ميكشم مثل اين نقاشي ها كه گفتم اينجا بذارم تا موندگار بشه اميدوارم وقتي بزرگ شدي و اينا رو ديدي بهشون افتخار كني چون كه من كه خيلي دوس داشتم عاليه دستت درد نكنه عسلي راستي ما والله از دست اين مجسمه هاي توي خيابونا چه ها كه نميكشيم تو هي ميري ازم ميخواي كه عكستو بندازم به خدا كه ازشون خيلي بدم مي...
16 ارديبهشت 1397

نيمه شعبان

                                          من خيلي نيمه شعبان رو دوس دارم و پيشاپيش اين عيد رو تبريك ميگم  به اميد روزي كه جهانيان براي آمدنت جشن بگيرند مهدي جان                                                                                                   &nbs...
11 ارديبهشت 1397

گامي براي مستقل شدن

                                                                                                  خيلي دلم ميخواد كه زود زود تو رو راهي مهد بكنم ولي مقدماتي كه براي رفتن به مهد لازم هست رو هيچ كدومش فراهم نيست من متاسفانه طوري بارت آوردم كه يه قاشق رو نميتوني درست دستت بگيري يا مثلا دست و صورت شستن معمولي براي تو بدون كمك من منجر به اين ميشه كه از سر تا پا بايد لباسهات عوض بشه خلاصه كلام ا...
11 ارديبهشت 1397

بازيگوشي از نوع رادويني

ديروز هوا باروني بود و همه جا خيس آب بود و ما به اجبار تو رفتيم بيرون هواي سالم و خوبي بود ولي تو دوان دوان كه ميرفتي رفتي تو يكي از آبچاله ها و شلوارت و كفشات خيس شدن و من كه برمي گردوندمت كه لباس برات عوض كنم مثل ابر بهاري گريه ميكردي چون فكر ميكردي ديگه نميبرمت بيرون ظهر كه تقي اومده بود بادكنك هليوميت رو بردي قايم كردي كه تقي مياد ميبرتش خونه شون اين رو هم مامان جون بهت ياد داده بود و جالب اينه كه تو دم در به تقي ميگي كه بادكنكم رو قايمش كردم اين شد كه ظهر نخوابيدي هر كاري كردم ولي شب خوب خوابيدي و صبح هم به قول خودت اونبير ياريمدا دورموسان                       &n...
9 ارديبهشت 1397

بدون عنوان

سلام پسر چشم سياه من ديروز داشتم يه نگاهي عميق به چشات مينداختم با خودم فكر ميكردم كه واي خدا چقدر اين چشمها برام تازگي داره چقدر انگار نا آشناست برام واقعا يعني در حدود اين 4 سال چرا با وجود اين كه اينهمه به هم نزديكيم اين حس رو داشتم برام عجيب بود ولي بعدا فكر كردم كه واي اگه رادوين نبود واقعا من حالا چه حسي داشتم آيا خوشحالتر بودم يا غمگينتر ؟و به اين جواب قاطع يك ميليون درصدي رسيدم كه خيلي عاشقتم هميشه خدا رو شاكرم كه در تمام انتخابهاي زندگيم بهترينها مال من بودند نميدونم تو فصل بهار انگار تو هوا استامينوفن كدئين ريختن تو كه شبها اگثرا دير ميخوابي و با من نور رو ميبينيم و من صبح ها بعضي وقتها شده ساعت 11 نميتونم ب...
6 ارديبهشت 1397
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به my dear son می باشد