اول مهر
به نام خدا و سلام خدمت همگی عزیزانی که ما رو دنبال میکنید واقعا از تک تک تون خیلی ممنونم که مثل یه خانواده به آدم انرژی مثبت میدید و وقت با ارزشتون رو برای هم سپری میکنید و مطالب همدیگر رو به این زیبایی دنبال میکنید ارادتمند همتون هستم
چند روز پیش رادوین جان مریض شد و تب شدیدی داشت پریشب حالش بعد خوردن شام بهم خورد و عملا معده ش هیچ چیزی رو نگه نمیداشت
صبحش هم قبل صبحانه آب خورد و حالش به هم خورد بردمش دکتر کودکان که خیلی هم شلوغ بود و یه دو ساعتی رو تو نوبت بودیم و خیل هم حوصله رادوین تنگ شده بود و نمیموند اونجا مجبور میشدم هی ببرمش بیرون و بعد برگردونمش دکتر چند قلم دارو داد و خدا رو شکر امروز حالش سر جاش اومده و از مهد کودک گفته بودند که ساعت 9/30 بچه ها مهد باشند چون جشن آغاز سال تحصیلی دارند لباساشون به خاطر اینکه حاضر نشده بود همه بچه ها با لباسهای معمول خودشون رفته بودند و گفته بودند که گل دست همه ی بچه ها باید باشه و عصرش رفتیم و یه شاخه گل خریدیم تا امروز رادوین رو صبح بیدارش کردم و داروهاش رو دادم و صبحونه ش رو خورد و وقتی رفتیم بیرون دیدم هوا خیلی سرده و برگشتم خونه و براش سوشرت برداشتم و پوشوندمش خلاصه رفتیم و اونجا وسایل هایی که مهد گفته بود باید بخریم برده بودم که متاسفانه گفتند باید همشون رو برگردونین و چهارشنبه بیارین خلاصه همونجا بیرون مهد موندم تا اینکه دیدم صورت بچه ها رو نقاشی کردند و رادوین رو هم اسپایدر من کرده بودند اومدیم خونه و تو راه هم رادوین باز بد قلقی میکرد و میگفت باید بذاری تو پارک بازی کنم و فلان و گریان گریان آوردمش خونه ناهارش رو دادم و از ساعت 3 ظهر تا 6 خوابید بعد به زور بیدارش کمردم چند تا خرما خورد و چای بهش دادم و الانم داره پلنگ صورتی میبینه و شکر خدا حالش خوبه
و این بود خلاصه ای از اول مهر 98 انشالله که سال تحصیلی خوبی برای همه باشه