ای نام تو بهترین سر آغاز
به نام خدا
شور و شوق رفتن به مدرسه برای هر کس یه نوع مخصوص به خودشه من خودم ابتدایی رو اصلا دوست نداشتم و ریاضیاتمم خوب نبود در دوره ی راهنمایی انگار انقلابی در درس خوندن من انجام گرفت جهش زیادی کردم و تو درسها خیلی موفق بودم و شاگرد زرنگه کلاس و مدرسه میشدم دوره یدبیرستان رو تو آزمون نمونه دولتی قبول شدم و در مدرسه خیلی عالی فخریه سپری کردم اونجا اول میترسیدم که یه عهده شاگرد اول دوم رو جمع کردند که حتما خیلی نابغه اند و اعتماد به نفسم خیلی کم شده بود بعدا که در جمعشون قرار گرفتم دیدم که سطح خیلیاشون با من همتراز و یا پایینتر از منه و استرسم کم شد و تو دانشگاه تا قبل ازدواج رو دستم کسی رو نمیشناختم و خیلی عالی بودم دوره نامزدی افت کمی به سراغم اومد بعدها بعد ازدواج دوباره اون آدم سابق شدم و کسی بودم که با این که دوره ی ابتدایی از اسم ریاضیات هم میترسیدم ولی در دوره ی دبیرستان به خودم گفتم برای اینکه بر این ترسم غلبه کنم باید ریاضی فیزیک بردارم بعد ها تو دانشگاه با وجود اینکه رشته ی شیمی قبول شده بودم ولی تو ریاضیات وقتی همه 7 و 8 و یا به زور 10 و 12 میگرفتند من با سربلندی 18 گرفتم و این بود که ترس از ریاضیات به عشق بر ریاضیات تبدیل شد
در روز اول مدرسه با خودم فکر میکردم خدایا چرا همه ی هم کلاسیهام شبیه هم اند من چطور میتونم اینها رو از هم تشخیص شون بدم ولی بعدها میگفتم من چطور این همه آدم های متفاوت رو شبیه هم میدونستم آخه
الان دوره ی تحصیلی رادوین گلم شروع شد انگار دیروز بود که برای اولین بار تو آغوشم میگرفتمش و چقدر میترسیدم که مبادا از دستم بیفته چقدر عاشقانه ساعت به ساعت بهش شیر میدادم چقدر وابسته بود به شیر خوردن و سخت بود جدا کردن از شیر مادرچقدر اون دوران شیرین که شاید اون موقع حتی گذر یک ساعتش هم برام به معنی یک ساعت بزرگ شدنت بود چه زود گذشت و الان که تو لباسهای آمادگی میبینمت خدا رو هزاران بار شاکرم و ازش تمنا درام که همیشه پشت و پناهت باشه
پسرم امیدوارم که مادر خوبی برات بوده باشم و خدا رو به خاطر دادن همچین هدیه ی ارزشمندی برای تمام سرمایه ی عمرم شاکرم خدایا عاشقتم
و این اولین تکلیف مهدت