اولین برف زمستانی
خدایا شکرت به خاطر بارش رحمتت
بالاخره تبریز هم اولین برف امسال رو به خودش دید خیلی خوشحال شدیم و امروز رادوین جانم تعطیل هستند و تا ساعت 10 صبح خوابیده و ماشالله حسابی کیفش کوکه
این چند وقت بعد از شب یلدا هم اتفاقات زیادی افتاده که اگه یادم بیاد مینویسم
اولیش چند تا عکس جا مونده از یلدا
اتفاق بعدی این بود که یه نفر وقتی دایی تقی از پارکینگ مشروطه با موتور داشته بیرون میومده از پشت زدتش و فرار کرده و یک نفر هم پلاک طرف رو یادداشت کرده بینی تقی شکسته چشمش سیاه شده صورتش کبوده و دست و پاش هم خراشه همه جاش چون دستش تو دستکش موتور بوده و با صورت به زمین خورده یادمه تو صبح اون روز وقتی از خواب بیدار شدی گفتی که برای دایی تقی خواب دیدی و خوابتم بد بود تقی میگه بعد از این واسه من خواب نبین تو لطفا خلاصه به خیر گذشته خدا بلا رو از سرش دور کنه
این هم عکس تو و تقی با آدم برفی
قیافه ت وقتی داری گیم بازی میکنی یعنی زمین و زمان رو فراموش میکنی
و بعد اینکه هر روز خدا دوست داری فقط بیرون باشی
موهاتو تقی کوتاه کرده خاله جون میگه شبیه رهبر کره ی شمالی کیم جونگ اون شدی کلی خندیدم خدا خیرت بده تقی
پسرم رادوین عزیزتر از جانم فرشته ی من عشق مامان تو رو خیلی دوست دارم