بدون عنوان
رادوین خان گل ما وقتی کشو یی رو باز میکنه هر چی توشه رو قشنگ به همه جا پرت میکنه تا کاملا خالی شه ما دیدیم دیگه از پسش نمیایم و با هر بار جمع کردن و دعوا هم که کار به جایی نمیرسه گفتیم که ]چسب بهشون بزنیم اوناییرو هم که قفل دارن رو قفل کنیم مال پای تخت ها رو هم بهمن پشت و رو کرد
الان رادوین میبینه دیگه کاری ازش ساخته نیست سوار شون میشه
اینم موقعی که به زور ازشون پایین میای
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی