بدون عنوان
رادوین خوشگلم وقتی میخوای نظرمون رو نسبت به چیزی جلب کنی دم به دقیقه اسممون رو صدا میکنی به من که باعی میگی تازه وقتی که بهمن خونه ست پشت سر هم میگی بابا که البته باید بهمن بهت بگه جونم که بعد بلافاصله میگی باعی و منتظر جواب من میشی وقتی هم که بهمن خونه نیست باعی رو که میگی و من هم بله میگم میگی بابا منم میگم که بابا رفته و خونه نیست فیلت یاد هندستون میکنه و میگی که پاشو ما هم بریم بیرون خودشم ساعت 2 ظهر چه شود
اینم موقعی که میری یاد بخاری های زمستون رو گرامی میداری
ماشالله اونقدر هم که بستنی و پاستیل و خلاصه شیرینی خوردی همه جات جوش زده
دیروز هر جا جلوی مغازه ها سکویی یا پله ای میدیدی مینشستی و استراحت میکردی خداییش بیرون خیلی اذیت میکنی تازه تو یه مغاره من با فروشنده صحبت میکردم تو هم تو بغل بهمن یهو دیدیم صدای یه سیلی جانانه اومد که تو نثار بهمن کردی و بعد خودتم شروع کردی به گریه کردن