عشق من رادوین جانعشق من رادوین جان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره
وبلاگ رادوینیوبلاگ رادوینی، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

my dear son

گذر عمر فقط عشق رو در سینه اش نگه می دارد

بدون عنوان

وقتی موسیقی یا کارتونی که دوست داره رو میبینه کف میزنه و به کف زدن هم میگه دب دب باباش هم که بهش گیر میده و میگه دب دب کن چپان چپان و ...
27 فروردين 1395

بدون عنوان

الان حدودای 20 ماهگی آقا رادوینه تو این روزا آقا رادوین حسابی شیطونی میکنه و همه جا رو به هم میریزه از هر ده دقیقه ای آببه میخواد وقتی من سر پام کاری به کارم نداره جز این که بگه تو بغلم بگیرمش ولی به محض اینکه میخوام بشینم ازم ایممه یعنی شیر میخواد ...
27 فروردين 1395

بدون عنوان

رادوین خان و دختر خاله سلدا که واقعا رادوین رو خیلی دوست اره حتی فکر کنم بیشتر از من ...
26 فروردين 1395

عید 95

ببین از کی نتونستم یه سری اینجا بزنم قبل از عید که مشغول خونه تکونی و خرید های عید بودم والبته بچه داری که از همشون مهم تر و سختتره تو ایام عید هم که کارهای معمول عید این اجازه رو نمیدادند به خدا رادوین هم اونقدر تو این روز ها شلوغ  میکرد و گریه میکرد که دیگه سر آدم رو میبرد در هر صورت امسال رو هم اینجوری شروع کردیم امیدوارم رادوین عسلی من هم تو این سال پسر بزرگی بشه و یکمم از بازی گوشی های بی موردش کم بشه ان شا لله والله ما هر چی سعی کردیم یه عکس درست حسابی از رادوین خان بگیریم نذاشت که نذاشت چون وقتی میخوام ازش عکس بگیرم عصبانی میشه گفتیم یه عکس تو بغل بابا ازت بگیریم یکی تو بغل من اونقدر وقتی موبایل رو م...
10 فروردين 1395

بدون عنوان

دیروز واکسن 18 ماهگی رادوین جونمو زدیم اولش خوب بود یکم شلوغ کاری کرد بعدش که خوابید و پا شد دیگه نمی تونست پاشه تکون بده و بی قراری میکرد امروز گولش زدم کفشای تازه اش رو که واسه عید خریدیم پاش کردم و مجبور شد چند تا قدم برداره عصر کاملا دیگه پا شد و راه رفت آخیشششششششششششش یه عکس از وقتی که نمیتونست پاشو تکون بده و همینجور صاف نگه داشته بود گرفتم واسه یادگاری ...
8 اسفند 1394

بازی ها و اسباب بازی های مورد علاقه رادوین جان در 18 ماهگیش

رادوین خوشگل من تو این روزای سرد زمستون وقتی اسم ددیی رو میشنوه و کیفی که لباساش توشه رو میارم که داریم میریم بیرون اول از همه کلاه ش رو تو سرش میذاره و میره تا تو آینه خودش رو ببینه داخل پرانتز اینکه امروز صبح هم عینک منو یواشکی ور داشته بود و دیدم رفته جلوی آینه میخواد بزنه به چشمش آی شولوخ اوغلان !!!!!!!!!!!! تو اسباب بازیهاش هم چند تا ماشین که همش دم دستش نگه میداره و ازش دور نمیکنه اینان ...
3 اسفند 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به my dear son می باشد