بدون عنوان
رادوين جون از صبح كه پا ميشه به محض اينكه خودش رو كمي پيدا كرد و اون دو تا لقمه كوچيكي كه من به عنوان صبحونه بهش دادم و اونم تو دهنش نگه داشت كه آخر سر من مجبور ميشم كه از دهنش در آرم فقط به رفتن بهبيرون و بازي كردن فكر ميكنه بيرون هم كه ميره تو اين ضل آفتاب لپاش قرمز ميشه و با بستني اينا قولش ميزنم و ميارمش خونه تا عصر كه همين وضع و اوضاع ادامه داره خلاصه ميگه اصلن خورد و خوراك نشون من نده
يا اينكه ميگه بيا بريم خونه آسي خونه سلدا و ناگفته نماند كه اصلن هم روز خوش نشون سلدا نميده و با اين كه 3 سال از سلدا كوچيكتره يه درسايي به سلدا ميده كه نگو و نپرس حيووني سلدا همش گريه ميكنه و دل خوشي ازش نداره و ديدن رادوين فقط واسه چند دقيقه اوله كه خوشه براش
اينجا هم بچه هاي همسايه حسابي ازش حساب ميبرن
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی