بدون عنوان
شیطون بلای من متاسفانه روزمره گی الانمون منو تو رو حسابی گرفتار خودش کرده طوری که یه چیز جدید هیجان زدمون میکنه جمعه هفته پیش عروسی دعوت بودیم بعد کلی استرس و کنکاش واسه حاضر شدن تو تالار حسابمو رسیدی و نفهمیدم عروسی کی شروع شد کی تموم فقط میگفتی منو ولم کن تا برم ماشین عروس که تو حیاط تالار بود و گل هاش رو بکنم یا هثل همیشه تایر هاش رو با آستین پیرهنم پاک کنم خلاصه خیلی خوش گذشت
همشم عاشق ددیی هستی و بیرون که میریم انگار دنیا رو بهت دادن
اینم موقعی که عینک السا رو زدی بامزه شدی خداییش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی