بدون عنوان
سلام عسلی من الان که من دارم برات مطلب مینویسم حدود ساعت 4 صبحه من سحریم رو خوردم و از وقت اضافه ش دارم واسه خودم تفریح در وکنم
دیروز آسی و تقی ما رو از وسط ددی کشیدن خونه مامانی و به قول ناهید اختتامیه داشتیم تو هم که از خدا خواسته وقتی سلدا و السا و خلاصه جمع رو دیدی کسی دیگه نگهدارت نبود و از فرط شادی و ذوق زدگی به همه کله میزدی و چند تا مجروحی داشتیم در آخر هم همه ازت شاکی بودند که بابا تو چرا این همه پسر شلوغی شدی در آخر هم ناهید تو رو با سلدانا و السانا برده بود خونه شون و تو خونه اونها رو هم آباد آباد کرده بودی خلاصه کلام خیلی خوش گذشت و امیدوارم که برای همه مون بعد این فقط خیر و خوشی باشه ان شالله
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی