عشق من رادوین جانعشق من رادوین جان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره
وبلاگ رادوینیوبلاگ رادوینی، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

my dear son

گذر عمر فقط عشق رو در سینه اش نگه می دارد

زمستان

1397/10/13 7:19
نویسنده : mahsa
560 بازدید
اشتراک گذاری

زمستان

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و
لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس ، کز گرمگاه سینه می آید برون ، ابری شود تاریک
چو دیدار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای
جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پس آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان
بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ،
بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است
سلامت
را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است


بله فصل زیبای زمستون با برفش با کریسمسش با سوز و سرماش هم رسید
گذر زمان اونقدر سریع هست که زندگی رو هم داریم با عجله سپری میکنیم
پسر گلم یه پاییز زیبای دیگه رو هم پشت سر گذاشتیم و چقدر با تو لحضه ها رو سر کردن شیرینه خیلی دوستت دارم الهی که از این پاییز و زمستونها و بهار ها و تابستونها تا دلمون میخواد ببینیم و همیشه شاد و سرحال باشیم همگیجشن
رادوین جونم شب موقع خوابیدن اول میگفت آژام(گرسنه ام)بعد گفت بابا بیاد پیشم میخوام بوسش کنم بعد به بابایی میگفت که بیا با هم صحبت لشاخ بعد که خوابید نصف شب یه جیغ زد تو خواب خلاصه کلی کلافه م کرده بود
یه پیکان قرمز اسباب بازی گرفته و خیلی دوستش داره و هی صدای گازش رو در میاره و چراغها رو خاموش میکنه تا تو تاریکی به چراغهای روشن پیکانش نگاه کنه دیروز هم مداد رنگی تازه و پاک کن گرفته و از شوق اونها یه نقاشی خوشگل کشید با وجود این که هنوز پاش به مدرسه باز نشده 3 دست مداد رنگی گم و یا خراب کرده و تو نگهداری وسایلش یکم بی دقتهخجالت
اخلاقهای خشونت بار رو که تو تلویزیون میبینه تقلید میکنه و داره پادشاهی میکنهزبان
پسندها (6)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به my dear son می باشد