مادر
امشب وقتي داشتم ميخوابوندمت ياد شير دادنهام به تو افتادم چه حس غم انگيزي داشتم وقتي ميدونستم كه دارم براي آخرين بار بهت شير ميدم آخه من به تو از دو سال و دوماهت كه بود شير گرفتن رو شروع كردم ولي باور كن انگار دوست داشتم هميشه بهت شير بدم خلاصه الانم كه ماشالله اين دوره رو پشت سر گذاشتي(چون خيلي به شير خوردن وابسته بودي و واقعا نميتونستي دل بكني)و من خيلي دلم برات ميسوخت و مجبوري اين كار رو كردم بخدا
خوب مادر يعني همين ديگه مامان خودم رو كه نگاه ميكنم انگار واسه ي خودش هيچي نميخواد هر چي دوس داره واسه ما ميخواد خدا معني عشق رو با مامانمون به ما ياد داده
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی