دلنوشته
خدا رو شاكرم به خاطر همه چيزهاي خوبي كه در زنگيم دارم و هر آنچه از رحمتش به من عطا كرده حتي اگر من لايق اونها نبوده باشم
و به خصوص با مادر شدن خيلي چيزهايي كه شايد قبلنها برام در حد شعار بود رو خيلي خوب ياد گرفتم و سعي ميكنم كه در زندگيم تا حد امكان پيادشون بكنم
اين كه بايد در مقابل تو خيلي صبور تر باشم و ايثار اولين حرف از الفباي مادري كردن هست و شاد بودن براي شاد كردن فرشته اي مثل تو اينكه دل به جو حاكم كودكي تو سپردن و فارغ شدن از همه ي بزرگ بودن و همپا شدن با موجودي كه مهمون خونه ي ما شده و گذر زمان بهم نشون داده كه خيلي زود ان شالله بزرگ ميشه و تا چشم رو چشم بزاريم ديگه دوران كودكي رو نخواهد داشت
تو براي من عزيزتر از جان شدي و عشق واقعي رو در آغوش تو درك كردم نميدونم چه حس غريبيه كه آدم فقط براي مادر خودش فقط يه حس متعالي رو ميخواد داشته باشه و از رتبه ي عشقش به اطرافيان هيچ كس جز مادر رتبه ي اول رو نداره و تو هم نخواهي داشت ولي همانطور كه من جاني از جان مادرم هستم تو هم وجود مني و من عاشقتر از همه به تو عسلم
دفتر خاطرات زندگي من با وجود همه عزيرانم بي تو هيچ ارزشي نداشت و تو با ارزشترين ثمره ي عمر مني و قلبم هميشه براي تو ميتپه
وقتي خونه نيستي با خودم فكر ميكنم من اين همه سال و روز كه تنها تو خونه مينشستم چيكار ميكردم و واقعا اگه تو نبودي تا به حال افسرده اي مريضي چيزي شده بودم
خدايا مرسي كه عشقم رو آفريدي