عشق من رادوین جانعشق من رادوین جان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره
وبلاگ رادوینیوبلاگ رادوینی، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

my dear son

گذر عمر فقط عشق رو در سینه اش نگه می دارد

تفريحات رادوينيم

                                             رادويني عاشق توت فرنگي هست و يه عادتي كه بهمن باعثش شد اين هست كه تو بعد اين كه غذات رو خوردي بدو بدو ميري سر فريزر و بستني ور ميداري و تند تند ميخوري و بعد ميگي يكي ديگه و بعد يكي ديگه ي ديگه و تفريح اصليت هم شده دوچرخه سواري و توپ بازي كردن يعني از صبح كه پا ميشي فقط فكرت ميمونه پيش دوچرخه ت امروز ظهر كه ميخواستم بخوابونمت ياد يه خاطره اي افتادم به تو كه گفتم داشتي از خنده از حال ميرفتي طوري كه يه ربع تموم يا بيشتر خنديدي يكسر خاطره اين بود كه خاله ...
13 خرداد 1397

مادر

                                                                امشب وقتي داشتم ميخوابوندمت ياد شير دادنهام به تو افتادم چه حس غم انگيزي داشتم وقتي ميدونستم كه دارم براي آخرين بار بهت شير ميدم آخه من به تو از دو سال و دوماهت كه بود شير گرفتن رو شروع كردم ولي باور كن انگار دوست داشتم هميشه بهت شير بدم خلاصه الانم كه ماشالله اين دوره رو پشت سر گذاشتي(چون خيلي به شير خوردن وابسته بودي و واقعا نميتونستي دل بكني)و من خيلي دلم برات ميسوخت و مجبوري اين كار رو كردم بخدا خوب مادر ي...
11 خرداد 1397

حال و هواي كودكي

بنام خالق زيباي هستي چند روز پيش بود كه مهمون بوديم و سر سفره ي افطار بهمن دير كرده بود خونه ي مامان جون بوديم تقي به شوخي گفت كه آخه بهمن كجاست منم گفتم رفته بود خونه ي مامانش اينا النه كه بياد تقي گفت بذار بياد من ميدونم بهش چي ميگم رادوين داشت خوب گوش ميكرد وقتي كه حرف هاي تقي تموم شد يهو با صداي بلند گفت كه تو چيكار باباي من داري منيم بابامي قوتدالاما اگه با باباي من كاري داشته باشي ميدم قره كيشي ببرتت خلاصه خونه رفت هوا و همه با تعجب داشتند ميخنديدند و به رادوين خان بابت حمايتي كه از باباش كرده بود آفرين ميگفتد                                ...
9 خرداد 1397

دلنوشته

                               خدا رو شاكرم به خاطر همه چيزهاي خوبي كه در زنگيم دارم و هر آنچه از رحمتش به من عطا كرده حتي اگر من لايق اونها نبوده باشم و به خصوص با مادر شدن خيلي چيزهايي كه شايد قبلنها برام در حد شعار بود رو خيلي خوب ياد گرفتم و سعي ميكنم كه در زندگيم تا حد امكان پيادشون بكنم اين كه بايد در مقابل تو خيلي صبور تر باشم و ايثار اولين حرف از الفباي مادري كردن هست و شاد بودن براي شاد كردن فرشته اي مثل تو اينكه دل به جو حاكم كودكي تو سپردن و فارغ شدن از همه ي بزرگ بودن و همپا شدن با موجودي كه مهمون خونه ي  ما شده و گذر زمان بهم نشون داد...
30 ارديبهشت 1397

سحري

                                                    سلام سلام ديشب موقع سحري ديدم يكي در اطاق رو باز كرد باورم نميشد كه تو باشي بله رادوين كوچولوي من طاقت دوري من رو حتي تو خوابم نداره با چشم بسته پا شدي ديدي من نيستم و  اومدي دست من رو گرفتي بردي سر جات بعد خوابيدي نميدونم اين سي روز يا بهتر بگه سحري ها چطور خواهد گذشت ان شالله كه خوب پيش بره يكي از عادتهاي بدمون كه خودمون باعثش هستيم همين اينجوري خوابيدنه من چند وقتيه يه سريالي كه خيلي دوس داشتم رو ميبينم و اين سريال از ساعت 11 شب تا 1 هست و ...
27 ارديبهشت 1397

ماه رمضان

سلام خدمت همه دوستان عزيز  اميدوارم كه اوقات خوب و خوشي رو پشت سر بگذرونيد و پيشاپيش خدمت همتون رسيدن ماه رمضان ماه  نزول همه بركات و خوبي ها رو بهتون تبريك ميگم و اميدوارم اين ماه جزو بهترين ماههاي سالتون باشه و به هر چي كه تو كنج دلتون از خدا ميخوايين برسين ان شالله ...
24 ارديبهشت 1397

نقاشي

                                    رادوين كوچولو علاقه كما بيشي به نقاشي دارند و بيشتر دوس داره كه يكي براش نقاشي بكشه تا اينكه خودش خالق يه تصويري باشه و هي ميگه كه من بلد نيستم تو بكش ولي من گاهي وقتها گولش ميزنم ويه چيزايي ازش بيرون ميكشم مثل اين نقاشي ها كه گفتم اينجا بذارم تا موندگار بشه اميدوارم وقتي بزرگ شدي و اينا رو ديدي بهشون افتخار كني چون كه من كه خيلي دوس داشتم عاليه دستت درد نكنه عسلي راستي ما والله از دست اين مجسمه هاي توي خيابونا چه ها كه نميكشيم تو هي ميري ازم ميخواي كه عكستو بندازم به خدا كه ازشون خيلي بدم مي...
16 ارديبهشت 1397

نيمه شعبان

                                          من خيلي نيمه شعبان رو دوس دارم و پيشاپيش اين عيد رو تبريك ميگم  به اميد روزي كه جهانيان براي آمدنت جشن بگيرند مهدي جان                                                                                                   &nbs...
11 ارديبهشت 1397

گامي براي مستقل شدن

                                                                                                  خيلي دلم ميخواد كه زود زود تو رو راهي مهد بكنم ولي مقدماتي كه براي رفتن به مهد لازم هست رو هيچ كدومش فراهم نيست من متاسفانه طوري بارت آوردم كه يه قاشق رو نميتوني درست دستت بگيري يا مثلا دست و صورت شستن معمولي براي تو بدون كمك من منجر به اين ميشه كه از سر تا پا بايد لباسهات عوض بشه خلاصه كلام ا...
11 ارديبهشت 1397
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به my dear son می باشد